براي آن که ببينيم سياهچاله چهجور موجودي است فرض کنيد که داريد به گزارش زنده يک خبرنگار شجاع که به ستارهاي در حال رمبش رفته است تا مراحل اين رويداد کيهاني را به طور لحظه به لحظه گزارش دهد، گوش ميکنيد.
همگام با رمبش ستاره شما متوجه ميشويد که مرتب صداي گزارشگر بم و بمتر ميشود و کلمات هم کشيده و کشيدهتر ميشوند. شايد با تنظيمگيرندهتان بتوانيد بمي صداي گزارشگر را جبران کنيد اما به هر حال بايد براي شنيدن کلمات بعدي صبر بيشتري از خود نشان دهيد.
هرچه مراحل رمبش به پيش ميرود و شما هم هيجانزدهتر در پي شنيدن کلمه بعدي هستيد، آن کلمه بيشتر کش ميآيد انگار که گزارشگر با اين کار در پي بازارگرمي و افزودن بر هيجان گزارشاش باشد اما واقعيت اين است که احتمالا او خودش هم حسابي هيجانزده شده و دارد تندتند حرف ميزند تا بتواند تغيير چهره سريع و شگفتانگيز ستاره را براي شما با تمام جزئياتش توصيف کند، اما اگر کلمات کشيده به گوش ميرسند يا آنکه صدا بمتر ميشود علتش انقباض و فشردگي ستاره است که در نتيجه آن، گزارشگر که بر سطح ستاره مستقر شده است لحظه به لحظه به مرکز آن نزديکتر ميشود.
اگر اين انقباض جايي متوقف شود شما اگر به اندازه کافي صبور باشيد گزارش را تا به آخر خواهيد شنيد هرچند ممکن است روزها طول بکشد اما اگر ستاره به سياهچاله تبديل شود، شما پايان گزارش را هرگز نخواهيد شنيد.
صدا بياندازه بم ميشود طوري که نميشود با دستگاهي بمياش را گرفت. يک حرف الفبا تا ابد طول ميکشد تا کاملا ادا شود و آن، حرفي است که در زمان اداي آن، گزارشگر از افق رويداد ميگذشته است. ممکن است که او با از خودگذشتگي باورنکردني، به جاي آنکه پيش از تشکيل سياهچاله سطح آن را ترک کند، تصميم بگيرد که آنجا بماند تا ما را از دنياي دروني سياهچاله با خبر کند.
اما در عمل، لذت آن مشاهده براي خودش خواهد بود چرا که ما اصلا عبور او از افق رويداد سياهچاله را نخواهيم ديد. از نگاه ما او در افق رويداد درجا ميزند در حالي که لبهايش به اداي آن آخرين حرف تعهدي ابدي سپردهاند. عبور او از افق رويداد از نگاه ما يک فرآيند بياندازه کند خواهد بود. از نظر ما همه چيز در نزديکي افق روي داد منجمد شده است.
0 نظر:
ارسال یک نظر